از تعبیر یا قوم در آیه شریفه که اضافه قوم به یاء متکلم است «اى قوم من» نشان مهر و محبت و عاطفه به گناهکار پیداست و دلیل بر این که حکم صادر شده مبنى بر قتل نفوس براى پاک کردن گنهکاران از گناه عظیم گوساله پرستى مایه از رحمت حق دارد.
علت مایه داشتن این حکم از رحمت الهى گرچه ظاهرى تند و سخت دارد این است که این حکم علت تبرئه آنان از گناه شرک و نجاتشان از عذاب دائم آخرت است. خطاب محبتآمیز و دلسوزانه موسىبن عمران «اى قوم من» که آنان را به خود نسبت داده و از طردشان و راندشان به طور مطلق پرهیز نموده است درسى است به همه آمران به معروف و ناهیان از منکر و تذکر دهندگان و اهل انتقاد و سخنرانان و موعظه کنندگان و عالمان ربانى که پیش از هر سخنى و هر کارى به گناهکار که در حقیقت چون بیمارى در میان خانواده و جامعه است چهره محبت و عاطفه و مهربانى نشان دهید و از تندى با او و سرزنش و ملامتش بپرهیزید و فقط و فقط حکم خدا را به او اعلام نمائید و خیر و مصلحت حکم را براى او توضیح دهید که اگر اجراى حکم براى تو آزار بدنى دارد ولى این آزار و تحمل آثار ظاهرى این حکم موجب طهارت روح و باطن و پاکى پرونده تو در دنیا و سبب رهائى و نجاتت از عذاب ابدى دوزخ در عرصه هولناک قیامت است.
گنهکار هم نباید از حکم حق دل چرکین شود، و از قبولش و اجرایش امتناع ورزد، بلکه باید حکم خدا را در حق خودش غنیمت بداند، و یقین کند که توبه او به شرط اجراى حکم حق پذیرفته مىشود و در حقیقت حکم الهى درى به سوى پاکى و طهارت و راهى به جانب بهشت و عاملى براى رهائى از جهنم است.
در این زمینه باید گفت اگر توبهاى در کار نبود، و عفو و گذشتى به میان نمىآمد و حدود قصاص و احکام مربوط به گناهکار که به ظاهر سخت مىنماید وجود نداشت، هیچ گناهى از پرونده هیچ گناهکارى برداشته نمىشد و سیاهى براى پرونده و روسیاهى براى صاحبش تا ابد باقى ماند و درب نجاتى به روى او تا ابد باز نمىشد و عذاب وجدان در دنیا و آتش دوزخ در قیامت هرگز از او فاصله نمىگرفت.
پیامبران و امامان و اولیاء الهى گنهکاران را به عنوان بیمارى نظر مىکردند، و در صدد معالجه آنان بودند، و در برابر لجاجت و خیره سرى اهل گناه تحمل و بردبارى و صبر و استقامت نشان مىدادند و از علاج آنان ناامید نبودند مگر این که از حضرت حق به آن مشعلداران هدایت خبر مىرسید.
قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ: «1»
بگو همه کاره من و تکیهگاه من خداست، سپس آنان را رها کن تا در باطلگوئى و خرافاتشان به بازىگرى مشغول باشند.
ستم سنگین بر خویشتن
کافر و مشرک و فاسق و هر گنهکارى در اوج بىرحمى به خویش است، و گویا خود را دوست ندارد و نسبت به خویش از مهر و محبت خالى است، کسى که با تیشه کفر ریشه سعادت ابدى خود را از بیخ و بن برمىکند. کسى که با شرک همه ظاهر و باطن خود را به نجاست معنوى مىآلاید، کسى که با فسق وجودش را از چهار چوب انسانیت خارج مىکند، کسى که با آتش گناه فضایل و ارزشهاى خود را مىسوزاند معلوم است که به خود مهر و محبت ندارد، و وجود خویش را نمىخواهد، زیرا به جاى جذب فضایل محکوم رذایل شده، و به جاى طلب رضایت خالقش سخط او را خواسته، و به جاى بندگى حق که او را به وجود آورده و روزى داده و انبیاء را براى هدایتش فرستاده و براى نظام دادن به حیاتش کتاب نازل کرده و هشت در بهشت را به روى او باز گذاشته به بندگى شیطان این دشمن آشکار برخاسته و محور زندگى را هواى نفس قرار داده و نهایتاً از این راه ستم سنگینى بر خود روا داشته است!!
پرستش گوساله پس از این که بنىاسرائیل به نصرت و یارى خدا از شکنجههاى فرعونیان رهائى یافتند و بعد از آن که آن همه معجزه از موسى دیدند و خلاصه در همه امور مورد محبت ویژه حضرت حق قرار گرفتند بدترین و زشتترین انحراف از ریشهدارترین و منطقىترین و مهمترین رکن ایمانى یعنى توحید ناب و خالص است.
چه ستم سنگین و ظلم فاحشى است که انسان با چشم باز و با دیدن آیات و بینات و معجزات و با شنیدن حقایق آن هم از کلیم الله خدا را بگذارد و از پرستش او دست بردارد و متوسل به گوساله شود و پیشانى در برابر مجسمه یک حیوان به عنوان بندگى به خاک ساید. «2»
واى از این جهالت، آه از این بىخردى، امان از این آلودگى، شگفتا از این جابهجائى که معبود حق را رها کند و معبود باطل را به جاى او آن هم مجسمه یک گوساله را انتخاب نماید.
آرى معبود حق یعنى وجود مقدسى که خالق انسان او گزیننده او براى مقام خلافت اللهى است، «3» و عطا کننده همه علم اسماء به آدم است. «4»
معبود حق یعنى وجود مبارکى که زمین را براى زندگى موجودات زنده به ویژه انسان بسترى گسترده و آسمان را سقفى برافراشته قرار داد و از آسمان باران نازل کرد و به وسیله آن از محصولات گوناگون رزق و روزى قرار داد. «5»
معبود حق یعنى آن ذات مقدسى که انسان را معتدل و نیکو و آراسته و درست «6» و در گردونه احسن تقویمى «7» آفرید و آنچه را از اعضا و جوارح و نیاز داشت به او عنایت فرمود.
معبود حق یعنى آن حقیقت ازلى و ابدى که براى هدایت انسان به سوى یک زندگى پاک و سالم پیامبران را مبعوث به رسالت فرمود «8» و با آنان کتاب و میزان فرستاد «9» تا سعادت دنیا و آخرت انسان تأمین شود و همه درهاى بهشت به روى او باز گردد.
معبود حق آن وجود مهربانى است که از گناهان بندگاه به شرط توبه گذشت مىکند و آنان را مورد عفو و رحمت قرار مىدهد «10» و از احسان و فضلش بر آنان مىافزاید. «11»
معبود حق خداى بزرگى است که انسان را در همه مواقع به ویژه در شدائد و مشکلات یارى مىدهد و از پاکیزهها و نعمتهاى حلال روزى انسان مىنماید. «12»
معبود حق نورى بىنهایت است که بدون این که انسان داراى استحقاق باشد او را غرق نعمتهائى مىکند که هرگز قابل شمارش نیست، «13» و هر نعمتظاهرى و معنوى را بر او کامل مىنماید. «14»
معبود حق عزیز و حکیم و رؤف و رحیمى است که به همه مؤمنان از هر روزگارى که هستند وعده بهشت ابدى که از زیر درختانش نهرها جارى است و مساکن پاکیزه در جنات عدن و روضوان اکبر که همه آنها فوز عظیم است داده «15» و در وعده او هیچ تخلفى نخواهد بود. «16»
اگر کتابى به طول و عرض آفرینش با اوراقى بىنهایت بخواهد حضرتش را وصف کند قطعاً به وصف در نیابد و حقیقتش به وهم نگنجد، و فعالترین عقول به گوشهاى از معرفت ذاتش دست نیابد.
امیرالمؤمنین (ع) مىفرماید: خداى را سپاس و ستایش که گویندگان به عرصه ستایشش نمىرسند، و شماره گران از عهده شمردن نعمتهایش برنیایند و کوشندگان حقش را ادا نکنند، خدائى که اندیشههاى بلند او را درک ننمایند و هوشهاى ژرف به حقیقتش دست نیابند. «17»
و نیز مىفرماید: به نهانها آگاه است و از اندیشهها با خبر است، به هر چیزى احاطه دارد. و بر هر چیزى غالب است و بر همه چیز تواناست. «18»
و در خطبهاى دیگر مىفرماید:
ستایش خداى را که بدون دیده شدن شناخته شده، و جهان هستى را منهاى فکر و اندیشه آفریده، خدائى که همیشه قائم به ذات و دائم بوده و هست آنگاه که نه آسمانى داراى برج، نه حجابهائى داراى درهاى بزرگ نه شب تاریک، نه دریاى آرام، نه کوههاى داراى تنگهها، نه راه پیچیده و کج نه زمین گسترده و نه مخلوقى داراى قدرت وجود داشت، اوست به وجود آورنده مخلوقات و وارث آنان، و معبود خلق و رازق ایشان، آفتاب و ماه در مسیر رضایتش در حرکتاند، هر تازهاى را کهنه مىکنند و هر دورى را نزدیک مىنمایند روزىهاى موجودات را تقسیم، و آثار و اعمالشان و عدد نفسهایشان را حساب نموده، و به خیانت چشمها آگاه و به آنچه را سینهها پنهان مىکند داناست و به قرارگاهشان در ارحام و گذرگاهشان در اصلاب تا به نهایت سیر خود برسند بصیر است «19»
بنىاسرائیل حضرت حق را که معبود حق است، و فطرت هر انسانى به او توجه دارد، بر اساس حسگرائى، و تقلید مذموم، و بافتههاى خیالات و اوهام در عین دیدن آن همه لطف از خدا، و مشاهده آیات و معجزات کنار نهادند و به جاى او گوساله را معبود گرفتند و به ظلمى عظیم و ستمى سنگین نسبت به خود که در حقیقت ویران کردن خانه انسانیت، و ضربه زدن به آدمیت و محروم کردن خود از سعادت دنیا و آخرت و انحراف از اصیلترین اصل ایمانى و رکن اعتقادى است تن دادند، به همین خاطر مقدمات گذشت از آنان و پذیرش توبه آن ستمگران به متناسب آن ظلم و ستم باید فوقالعاده شدید و سنگین باشد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- انعام 91.
(2)- بقره 21.
(3)- بقره 30.
(4)- بقره 31.
(5)- بقره 22.
(6)- انفطار 7.
(7)- تین 4.
(8)- بقره 213.
(9)- حدید 25. (10)- نور 5.
(11)- نور 38.
(12)- انفال 26.
(13)- ابراهیم 34.
(14)- لقمان 20.
(15)- توبه.
(16)- بقره 80.
(17)- نهج البلاغه خطبه اول.
(18)- نهج البلاغه خطبه 85.
(19)- نهج البلاغه خطبه 89.